۵ سپتامبر زادروز کاسپار داوید فریدریش

کاسپار داوید فریدریش (به آلمانی: Caspar David Friedrich) (زاده ۵ سپتامبر ۱۷۷۴ در گرایفسوالد – درگذشته ۷ می ۱۸۴۰ در درسدن) نقاش منظرهپرداز آلمانی و از پیشگامان جنبش رمانتیسیسم در اوایل قرن نوزدهم بود.
" کاسپار داوید فردریش " در ۵ سپتامبر ۱۷۷۴ در ناحیه بالتیک آلمان متولد شد. او فرزند ششم از ده بچه بود. پدرش از پیروان فرقه لوترین و فردی بسیار سختگیر بود. او کارگاه شمع سازی و صابون پزی داشت و از لحاظ اقتصادی در وضعیت بدی نبودند.
فردریش از همان کودکی با مرگ آشنا بود. در سال۱۷۸۱ مادرش را در حالی که فقط ۷ سال داشت از دست داد. در ۱۷۸۲ خواهرش "الیزابت" مرد. ۱۷۸۷ برادرش درحال اسکی روی یخ در دریاچه سقوط کرد و مرد در حالی که فردریش خود شاهد این حادثه بود و در ۱۷۹۱ خواهر دیگرش "ماریاً در اثر تیفوس مرد. این تجربیات مرگ بعدها در آثارش تأثیر گذار هستند.
فردریش تحصیلات و مطالعات هنری خود را از سال ۱۷۹۰ به عنوان شاگرد خصوصی نزد «جان گادفری کویستروپ» در «دانشگاه گریفسوالد» شروع کرد. استادش به او تمریناتی در فضای باز و محیط اطراف شهر میداد که عاملی برای علاقه و تشویق فردریش به طراحی از مناظر و طبیعت شد.
۴ سال بعد فردریش به «آکادمی کپنهاگم» رفت و در آنجا زیر نظر استادانی چون «لورنزن» و هنرمند منظره پرداز «جوئل» به تحصیل پرداخت. در ابتدا با کپی کردن از مجسمههای آنتیک شروع به کار کرد و بعد با طراحی از مدل زنده به کارش ادامه داد. زندگی در کپنهاگم امکان دسترسی به «رویال پیکچرزگالری» را که در آن کلکسونی از آثار منظره پردازان هلندی قرن ۱۷ وجود داشت فراهم کرد.
فردریش از منظره پردازان رمانتیک است که شهرتش بیشتر مربوط به قرن ۲۰ میشود و در زمان خودش یک هنرمند بینالمللی نبود. در زمان تحصیل نزد "کویستروپ" بانظریه پرداز "لودویک گرهارد کوثرگارتن" دیدار کرد. "کوثرگارتن" معتقد بود:
"طبیعت نشانهای از خداوند است (بیانی از خداوند است).
این گفتار تأثیر عمیقی در تمام طول دوران کاری بر فردریش گذاشت. زندگی و هنر فردریش پر از احساس تنهایی و مرگ است که در آثار اواخر عمرش این احساس بیشتر دیده میشود و اعتقاد بر این است این احساسات بیشتر مربوط به سختیهاو رنجهای دوران کودکی اوست.
علاقه اولیه فردریش به عنوان یک هنرمند طبیعت و تفکر عمیق در آن بود این مناظر اغلب جنگلها، بیشهها، صخرهها و مناظردریایی است. به دلیل آشنایی با مرگ از دوران کودکی این موضوع در اغلب آثارش دیده میشود. این اشاره به مرگ در اغلب آثار غیر مستقیم و با نمادهایی به نمایش درآمده ولی در تعداد اندکی از آثار این اشارات مستقیم میشود. این حس تنهایی و مرگ در آثار آخرین فردریش با حسی از منفی نگری و ترس با رنگهایی که روبه تیرگی میروند دیده میشود.
در کل دو فضا در اغلب کارهای فردریش دیده میشود: اول فضای معنوی، دوم فضای مرگ. انسان در نقاشیهای فردریش یک عنصر مغلوب در طبیعت است و در یک پرسپکتیو ناچیز ترسیم شده و نقش فرعی در مناظر دارد و بیشتر مانند یک ناظر است. در اغلب آثار انسانی از پشت سر ایستاده و به منظره نگاه میکند. این فرد بیننده را تشویق میکند که خودش را به جای او بگذارد و خودش به تماشای آن منظره بایستد. به این افراد ایستاده از پشت در آلمانی «راکنفیگور» گویند.
سپیده دم و شامگاه زمانهایی هستند که اغلب در مناظر فردریش دیده میشود. در مناظر دریایی فردریش کشتیهای لنگر انداخته در ساحل اشاره دارند به امید معنوی هنرمند. در نقاشیهای فردریش نوعی گذر زمان دیده میشود که کمتر در آثار هم عصرانش به چشم میخورد.
فردریش از اولین هنرمندانی بود که مناظر زمستانی با زمینهای مرده و یخزده و پر از سکون را به وجهی که گویی تاکنون هیچ انسانی در آنها گام نگذاشته و متروک هستند ترسیم کرده است. در قرنهای ۱۵ و ۱۶ مرسوم بود که در مناظر برفی تعداد زیادی انسان را در حال اسکی ترسیم کنند و اینگونه مناظر بدونه حضور انسان عجیب مینمود ولی فردریش این مناظر را بدون حضور انسان ترسیم کرده. او ابداع کننده منظرههایی پر از احساسی رمانتیک است با دقتی زیاد در ترسیم جزئیات و ویژگیهای جغرافیایی و معنای معنوی. مه و غبار در اغلب این مناظر مشهود است.
از نظر منتقدین در مناطق شمالی دریای بالتیک این شدت از مه وجود ندارد و احتمالاً فردریش این مناظر را بعد از تماشا در استودیو خود ترسیم کرده که در میزان مه و غبار اغراق کرده.
از فردریش آثار چاپی، طراحی و آبرنگی زیادی به جا مانده است.
او اغلب در گردشهایش در طبیعت اسکیسهای کوچکی برمیداشت و بدین شکل روی عناصر تصویریش مطالعه میکرد. او در ابتدا بیشتر آثارش را با آبرنگ ترسیم میکرد اما با کسب اعتبار در محافل هنری شروع به کار با رنگ و روغن کرد.
فردریش شهرت اولیه خود را مدیون شرکت در مسابقه وایمار است مسابقهای که هر سال توسط شاعر و نویسنده معروف «یان ولفگانگ گوته» برای هنرمندان ناشناس و آنهایی که از اعتبار افتاده بودند برگزار میشد. زمانی که فردریش در این مسابقه برنده جایزه میشود علاوه بر کسب شهرت برای خود باعث اعتبار بخشیدن بیشتر به این مسابقه میشود.
فردریش اولین نقاشی مهم خود را در سال ۱۸۰۷ با نام «صلیب در کوهستان» خلق میکند. این اثر در کریسمس ۱۸۰۸ به نمایش عمومی در میآید که با استقبال خوبی مواجه نمیشود و مورد نقدهای شدیدی قرار میگیرد فردریش در مورد این اثر اینگونه میگوید:
-
«اشعههای خورشید در حال غروب نوری است از پدر مقدس واین غروب نشانه این است که دورانی که خداوند مستقیم با انسان صحبت میکرد به پایان رسیده. هنر فردریش در اواخر عمرش از اعتبار میافتد و نسبت به زمان خود کهنه میشود و جز تعدادی از دوستانش از یادها میرود.»
در سالهای پایانی عمر فردریش بسیار تنها شده بود و دوستانش از او با عنوان "تنهاترین تنهاً یاد میکنند. سرانجام فردریش در "می ۱۸۴۰" در درسدن درگذشت ولی مرگ او به عنوان اتفاق مهمی تلقی نشد و جامعه هنری آن زمان عکسالعمل خاص بروز نداد چون مدتها بود که هنر فردریش مطرح نبود و کهنه شده بود. فردریش در طول دوران حیات خود یک هنرمند جهانی نبود بلکه فقط در محدوده اطرافیان خود مطرح بود.