۵ سپتامبر درگذشت اگوست کنت

ایسیدور اگوست ماری فرانسیس خاویر کنت (به فرانسوی: Auguste Comte) (زاده ۱۹ ژانویه ۱۷۹۸ – درگذشته ۵ سپتامبر ۱۸۵۷) معروف به اگوست کنت فیلسوف فرانسوی است که به عنوان واضعِ نامِ جامعهشناسی (Sociology) و بنیانگذارِ جامعهشناسیِ نوین و دکترین پوزیتیویسم شناخته شدهاست. تابلویِ علوم، سیرِ تکاملِ ذهنیِ بشر و توجه به جنبههایِ پویا و ایستایِ جامعه از اندیشههایِ برجستهٔ اوست.
کنت با اعتقادِ راسخ به فلسفهٔ اثباتگرایی (پوزیتیویسم – positivism) معتقد بود باید برایِ علومِ انسانی نیز حیثیتی مشابهِ علومِ تجربی قایل شد، به این معنی که علومِ انسانی نیز باید از ابزارِ پژوهشِ تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحلهٔ الهی، فلسفی، و علمی عبور کردهاند (بعضاً مرحلهٔ اساطیری را نیز میافزایند).
در جوامعِ اساطیری، کاهنان رهبرانِ جامعه به شمار میروند، در جوامع الهی که تبلورِ تاریخیِ آن قرونِ وسطی است، پیامبران، و در عصرِ رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دورهٔ کنونی (عصرِ علمی) دانشمندان و جامعهشناسان رهبرانِ جامعه خواهند بود. البته ممکن است در هر جامعهای بازماندههایِ فکریِ اعصارِ گذشته رسوب کرده باشد.
جامعهشناسی اثباتی کنت:
بر سه اصل مبتنی است که روشنگر مجموع نظریات اوست:
اصل اول:طبق نظر وی ممکن نیست که پدیده اجتماعی خاص جز در متن اجتماعی کلیتری که به آن تعلق دارد، درک و تبیین شود. این اصل که اولویت کل نسبت به اجزا خوانده میشود بر تجزیه و تحلیل آنچه کنت نظم خودبهخود جوامع انسانی نامیده است اعمال میشود.
اصل دوم: پیشرفت علوم هادی و راهنمای اصلی تاریخ بشری است؛ بشر آنطور عمل میکند که شناختهایش به او اجازه میدهد روابط انسان با جهان و با سایر افراد منوط به چیزهایی است که از طبیعت و از جامعه میشناسد.
اصل سوم: انسان همهجا و همهوقت یکی است، و این هویت ثابت نتیجه ترکیب زیستی بهویژه نظام عصبی اوست. پس باید انتظار داشت که جامعه همهجا یکسان و در یک جهت تحول پیدا کند، و بشر در کل به طرف نوعی جامعه پیشرفتهتر در حرکت باشد.
کنت دانش زمان خود را طبقهبندی کرده و معتقد بود که روند دانش بهتدریج از حالت کلی و ساده به مرحله مشخص و پیچیده درآمده است. وی سلسلهمراتب علوم را براساس سه ملاک زیر استخراج میکند:
۱. درجه پیچیدگی پدیدههایی که موضوع مطالعه هستند.
۲. بیرونی بودن آنها نسبت به انسان.
۳. زمانی که به مرحله اثباتی میرسند.
برمبنای این اصول علوم را چنین طبقهبندی میکند:
۱-ریاضی
۲-ستارهشناسی
۳-فیزیک
۴-شیمی
۵-زیستشناسی
۶-جامعهشناسی
کنت جامعهشناسی را بهعنوان ملکه علوم معرفی میکند، زیرا موجودیت آن ناشی از تکامل سایر علوم بوده و به همین جهت در مرتبه اعلی قرار دارد. در این سلسله مراتب به نظر کنت هر علمی به علم قبلی متکی است و علاوه برداشتن مشخصات خود ویژگیهای علم، بیشتر از آن را نیز دارد. در این طبقهبندی هر قدر پایینتر می آئیم موضوع علم عینی تر و پیچیدهتر، و از نظر پیش بینی دشوارتر میشود.
مرحله ربانی خود از دو مرحله گذار تشکیل شده که عبارت اند از:
- بتپرستی (فتیشیسم)؛ در این مرحله، بشر در هماهنگی کامل با محیط پیرامونش بهسر میبرد. منظور کنت این است که در این مرحله، بشر هرآنچه را در اطرافش رخ میداد بدون فکر میپذیرفت.
- چندخدایی (چندخدایی)؛ در این مرحله بشر توضیح میخواست و شروع به تفکر کرد و پدیدهها را به موجودات فراطبیعی گوناگون نسبت داد. تکخدایی (یکتاپرستی)؛ انتقال به این مرحله زمانی رخ داد که بشر تحت سیطره خدایان متعددی قرار گرفته بود که ظاهراً همواره با یکدیگر در تعارض بودند. یکتاپرستی، آخرین مرحله در مرحله ربانی است.
- مرحله متافیزیکی (Metaphysical or Abstract Stage)؛ این مرحله بین سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی روی داد که هنوز دنباله دوره ربانی است و تنها با آن اختلاف کمی دارد. در این دوره نیروی دیگری بهنام دولت در کنار خانواده قرار میگیرد که روابط حاکم بین مردم را از حالت عاطفی بهصورت حقوقی و قانونی درمیآورد. این مرحله، شرایط را برای تبدیل جامعه به دوره اثباتی فراهم میآورد.
- مرحله اثباتی (Positive Stage)؛ مرحله سوم را کنت دوره اثباتی میخواند که از سده ۱۸۰۰میلادی آغاز شد. در این مرحله انسانها به شناخت نایل میآیند و در توجیه پدیدهها علل را در خود طبیعت جستجو میکنند. در این دوره انسان بعد جهانی پیدا میکند و با پیشرفتهای اجتماعی میتواند نوع رابطه تعاونی را در اجتماعات انسانی جانشین روابط عاطفی و حقوقی حاکم در دورههای پیشین کند. در تحقیق به مشاهده و تجربه توجه کافی میشود و علتیابی پدیدهها بر مبنای رابطه علت و معلول پیجوئی میشوند..
او هر یک از مراحل تحول ذهنی نوع بشر را با یک نوع سازمان اجتماعی و سلطه سیاسی خاص آن مرحله مرتبط ساخته بود. مرحله ربانی تحت سلطه کاهنان است و مردان نظامی در آن فرمانروایی میکنند. مرحله مابعدالطبیعی به قرون وسطی و عصر رنسانس راجع است، تحت تسلط مردان کلیسا و حقوقدانان میباشد. مرحلهٔ اثباتی که تازه آغاز شده، تحت تسلط مدیران صنعتی و هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد بود.
هر چند کنت تحقیق تجربی خاصی در باب جامعه ارائه نکرد ولی مدل یا انگارهای را پیشنهاد کرد که بعدها به مدل ارگانیکی معروف شد. این نظریه که جامعه با موجود زنده شباهت دارد، نخستینبار توسط کنت به آن پرداخته شد. کنت در مقایسه بین موجود زنده و جامعه معتقد به شباهتهای زیر بود:
- اولاً جامعه از اعضا و موسسات مختلف تشکیل شده و همانند ارگانهای موجود زنده، کل واحدی را تشکیل میدهد.
- ثانیاً نهادهای اجتماعی همانند اعضا و اندام موجود زنده دارای ساخت و کارکرد خاصی میباشند.
- ثالثاً اجزاء جامعه همانند اعضاء موجود زنده با یکدیگر مرتبط بوده و بهطور کلی در دوام و بقاء ساخت اصلی خود مؤثر و دخیل میباشند نکته دیگر اینکه جامعه هم مانند موجود زنده براساس قانون تکامل از مرحله ابتدایی و ساده به مرحله کاملتر و پیچیدهتر رسیده است.
آگوست کنت یک جامعه اثباتی و خوب را برای آینده طرحریزی کرده بود که تحت هدایت قدرت روحانی کاهنان یک دین اثباتی نوین و بانکداران بزرگ و صاحبان صنایع اداره گردد. این کاهنان که همان جامعه شناسان علمی اند، همانند اسلاف کاتولیکشان، باید راهنمایان اخلاقی و ممیزان اجتماع باشند و قدرت و دانش برترشان را بهکار اندازند تا وظایف و الزامهای اجتماعی افراد را به آنها یادآوری کنند.